، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

امیرحسین مادربزرگ

صحبتی باامیرحسین

امیرحسین عزیزم امروز که این مطالب ونوشتم توومامانت به خونه پدرمادرت رفته بودین وجات خیلی تو خونه خالی بود ومن فرصت کردم تااین مطالب روبنویسم ولی صحبتی که باتو دارم این است :من اصلا"دلم نمیخواست این مطالب رو در وبلاگ توبنویسم ولی میخواستم در اینده درک کنی تغییراتی که درزندگی همه مارخ داده علت هایی داشته واین علتهارا باید بدانی که درآینده خوب بتوانی قضاوت کنی.           ...
13 شهريور 1392

نوشتن دوباره

امشب دوباره هوای نوشتن به سرم زده ولی انقدر ذهنم شلوغ ودرگیراست که نمیدانم بعد از اینهمه مدت چه بنویسم واز کجا بنویسم . از ماه رمضان پارسال که ننوشتم تاکنون اتفاقات زیادی افتاده که من مهم ترین آنها را برایت مینویسم که شاید بیشترشان ناخوشایند باشد ولی این اتفاقات ناخوشایند مسیر زندگی من وتورا عوض کرد که این زندگی برای تو خیلی خوب شد ولی آرامش زندگی من را بهم زد و تمام برنامه هاییکه برای بازنشستگی در نظر داشتم خراب کرد چون با وجود کارمندبودن من زندگیم با 4 تا بچه خیلی شلوغ بود وحالاکه بچه هارفته ومن بازنشسته شده بود م یه کمی آرامش داشتم که بااین وضعیت بهم ریخت .     ...
4 شهريور 1392

امیرحسین سایلنت

چند وقت پیش عروسی پسر برادر شوهرم بود وهمه سرعقد حضور داشتیم  امیرحسین خیلی شیطونی میکرد وچون امیرحسین فوق العاده زیباست خیلی مورد توجه همه است و محال است کسی از کنار او رد شود ومدتها درصورت او خیره  نشود و یا به او لبخند نزند. امیرحسین در خانواده پدری ومادری نوه اول است و در خانواده همسر من اولین نتیجه است   همسر من از برادران دیگرش کوچکتر است ولی فرزندان من از دیگر نوه های مادر شوهرم بزرگتر و موفق تر هستند وقتی امیرحسین خیلی مورد توجه بود برادر شوهرم از کناراو ردشد وجلوی همه مهمانان به او گفت ""سایلنت """جون امیرحسین نمیتواند خوب حرف بزند وبیشتر سکوت میکند و دیگران رانگاه میکند که به من و ...
4 شهريور 1392
1